رباعیات اوحدی
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 هستیم به امید تو چون دوش امشب

برآمدنت بسته دل و هوش امشب
زان گونه که دوش در دلم بودی تو
یارب! که ببینمت در آغوش امشب

©©©©©©©©©©


ای میل دل من به جهان سوی لبت
تنگ آمده دل ز تنگی خوی لبت
چون خال تو آخر دل ما چند خورد؟
خون دل خویشتن ز پهلوی لبت


©©©©©©©©©©


شمع از سر خود گذشت و آزاد بسوخت
بر آتش غم خنده‌زنان شاد بسوخت
من بنده
ٔ شمعم، که ز بهر دل خلق
ببرید ز شیرین و چو فرهاد بسوخت


©©©©©©©©©©


گر راست روی محرم جان سازندت
ور کژ بروی ز دل بیندازندت
در حلقه
ٔ عاشقان چو ابریشم چنگ
تا راست نگردی تو بننوازندت


©©©©©©©©©©


در کارگه غیب چو نقاش نخست
جوینده
ٔ نقش خویشتن را می‌جست
بر لوح وجود نقشها بست و در آن
چون روشن گشت نقش آن جزو بشست


©©©©©©©©©©


این فرع که دیدی همه از اصلی خاست
در ذات خود آن اصل نه افزود و نه کاست
زان روی دو چشم داد و یک بینی حق
تا زان دو نظر کنی یکی بینی راست


©©©©©©©©©©


دلدار مرا در غم و اندوه بکاست
یک روز برم به مهر ننشست و نخاست
گفتنم: مگر این عیب ز دل سختی اوست؟
چون میبینم جمله ز بدبختی ماست

©©©©©©©©©©


قدش به درخت سرو می‌ماند راست
زلفش به رسن، که پای بند دل ماست
دل میل گنه دارد از آن روز که دید
کو را رسن از زلف و درخت از بالاست


©©©©©©©©©©


با روی تو آفتاب صافی تیره است
با لعل لبت شراب صافی تیره است
تاریکی آب صافی از سیل نبود
در جنب رخ تو آب صافی تیره است


©©©©©©©©©©


جانا، تو به حسن اگر نلافی پیداست
کندر دهنت موی شکافی پیداست
ما را دل سخت تو در آیینه
ٔ نرم
ماننده
ٔ سنگ از آب صافی پیداست


©©©©©©©©©©

 

کی دست رسد بدان بلندی که تراست؟
یا فکر ببی چونی و چندی که تراست؟
خود راز من سبک بهایی چه بود؟
در جنب چنان گران پسندی که تراست؟


©©©©©©©©©©


جانا، سر زلف تو پراگنده چراست؟
وان حقه
ٔ لعل خالی از خنده چراست؟
روی تو بکندند، نگوید پدرت
در خانه، که: روی پسرم کنده چراست؟

©©©©©©©©©©


یارب، تو بدین قوت سهلی که مراست
وین کوتهی مدت مهلی که مراست
حسن عمل از من چه توقع داری؟
با عیب قدیم و ظلم و جهلی که مراست


©©©©©©©©©©


ای دوست، کنون که بوی گل حامی ماست
زاهد بودن موجب بدنامی ماست
فصل گل و باغ تازه و صحرا خوش
بی‌باده
ٔ خام بودن از خامی ماست


©©©©©©©©©©






تاريخ : شنبه 26 مهر 1393برچسب:مجموعه رباعیات ، رباعیات اوحدی, | 10:32 | نويسنده : زهره |